١- اگر بخواهیم نتیجه تلاشهای بانک مرکزی در یک سال گذشته را خلاصه کنیم احتمالا خروج از کوتاهمدت» برازندهترین گزاره است. به این معنا که بانک مرکزی با موفقیت نرخ برابری پول ملی را از شوکهای ارزی ناشی از نوسان انتظارات در کوتاهمدتهای پیاپی تکرار شونده خلاص کرده است. (جلوی تکرارپیاپی الگوی دورنبوش به صورت مکرر و تکرار مجدد شوک قبل از پایان موج تعدیل شوک قبلی را گرفته است) این دستاورد عمیقا ستودنی وعمیقا ناکافی است.
٢- مدیریت انتظارات از طریق جهت دهی متغیرهای فنی همزمان موثر و واقعی است اما همه ریسکهایی که در بلندمدت پیشروی ماست هنوز بر سر جای خود هستند.
٣- رهیافت پولی به نرخ ارز (محاسبه تغییرات نرخ برابری تعادلی براساس تفاوت رشد نقدینگی و رشد اقتصاد) در کوتاهمدت پیشنهاد دهنده نرخ مناسبی برای نرخ ارز نیست (مگر در تورمهای بسیار بالا و طولانی) اما این به معنای رد کردن فشار افزایش نسبی سرعت رشد نقدینگی و کاهش نسبی رشد اقتصادی» بر تراز پرداختها و نهایتا نرخ ارز » نیست. بخصوص آن که در ایران با بالا رفتن نرخ ارز وضعیت تراز پرداختها بدتر هم میشود. (هم در کوتاهمدت و در قالب منحنی J و هم در بلندمدت بدلیل برقرار نبودن مارشال لرنر) و بخش حقیقی کمک چندانی به بازگشت نرخ ارز به یک تعادل جدید در بلندمدت نمیتواند» بکند.
۴- حقیقت آن است که بدلایل متعدد شانس بالایی برای پایین آوردن رشد نقدینگی در کوتاهمدت وجود ندارد، اگر چه تلاش برای آن مهم و معقول است. موضوع بخصوص وقتی که بدانیم درباره دلار (علیرغم همه فراز و فرودها) شاهد یک کاهش بسیار شدید رشد نقدینگی در اقتصاد آمریکا بودهایم، سختتر هم میشود.
۵- بنا براین با رجوع به رهیافت پولی برای بازگشت به ثبات بلندمدت هیچ چارهای به جز افزایش رشد نداریم. تمرکز روی کاهش هزینههای مبادله و افزایش حجم روزانه عرضه تسویه بین صرافیها، تا کنون مفید بوده ولی هرگز یک ابزار مستقیما به هدف اصابتکننده برای ایجاد ثبات بلندمدت فرض نمیشود. این به این معنا نیست که بیثباتی جدید وما از زاویه نرخ ارز بروز خواهد کرد. ممکن است تعدیل بصورت افزایش شدید و پایدار نرخ بهره یا فشار شدید به تراز پرداختها باشد. اما خود اینها هم ابدا خبر خوبی نیستند.
۶- بانک مرکزی تا کنون نشان داده که به رشد اهمیت مىدهد. مواردی مثل تامین مالی مولد، تمرکز مستقیم روی رفع نیازهای ارزی صنایع بزرگ از روشهای جدید و تعهد به ورود به طرح بازآفرینی شهری از مواردی است که روی رشد موثر است. با اینحال این موارد و موارد دیگر بخشی از یک راهبرد جامع و منسجم و فعال نیستند. پراکنده و به مقتضای وقایع رخ دادهاند و ردی از یک طرح کلی در آن ها نیست. و بعضا ممکن است نبود طرح کلی و کلان آنها را در حد یک امر محدود نگه دارد.
۷- در ساختار اقتصادی بیست سال گذشته بانک مرکزی هرگز بخش فعالی از فرآیند توسعه نبوده است و چه بسا همین امر باعث ناکامی چند باره بانک در ایجاد ثبات پولی هم باشد (چرا که ایده فعالی برای گامبندی نحوه خلق و هدم پول در فازبندیهای مشخص فرآیند توسعه ندارد و شکل کلی کار مقاومت ابتدایی و بعد تمکین نهایی در مقابل مقام ی بوده بیشتر.) اما اکنون (فارغ از روش پیشنهادی) بانک مرکزی ناچار است برای حفظ آن چه با مرارت بسیار زیاد بدست آورده و برای صیانت از سرمایه اجتماعیای که با فاصله بسیار زیاد از سایر دستگاههای اقتصادی ظرف یک سال اخیر اندوخته بصورتی فعال و ایدهدار وارد (واحتمالا پیشران) فرآیند توسعه شود. وقت انتخاب یک رشته عمل از بین روشهای مختلف پیشنهادی و با پایمردی پیگرفتن آن است.
✅ نرخ منفی رشد تشکیل سرمایه ثابت ناخالص بیشتر سالهای دهه گذشته، فوریترین و واقعیترین مسئلهای است که "جامعه ایران" باید حل کند. هیچ الویت ی، فرهنگی، اجتماعی دیگری مهمتر از این در لحظه اکنون وجود ندارد. چه بسا تغییر مسیر این نرخ تخفیف دهنده بسیاری از مشکلات غیراقتصادی باشد.
♻️مشکل عمدهای که در مورد بسیاری از روشنفکران ما وجود دارد و کسانی که حضور و فعالیت دولت در اقتصاد را با بهانه کمک به مردم ترویج میکنند دیدن یک بعد قضیه است. این افراد هیچگاه در مورد منافعی که مردم به این طریق از دست میدهند، صحبتی نمیکنند. این افراد یک طرف این بدهبستان را اصلاً توضیح نمیدهند. دولت یک نهاد مستقل با درآمد مستقل نیست. دولت هرچه به مردم بدهد در برابرش باید چیزی بستاند. حتی نفت هم یک ثروت ملی و بیننسلی است، علاوه بر اینکه از ارزش آن در بازارهای جهانی کم شده و درآمد آن هم برای یک جمعیت 80میلیونی قابل توجه نیست. فشار آوردن به دولت برای حمایت از مردم در یک حوزه، قطعاً باعث هزینه دادن مردم در یک حوزه دیگر میشود. لازم است که برای مردم این بدهبستان بهطور شفاف توضیح داده شود. مثلاً اگر به مردم گفته شود که آیا حاضر هستند بنزین را با قیمت نسبی ارزان بخرند اما فرزندشان بیکار باشد، یا میان اینکه بنزین را به قیمت بالاتر مصرف کنند اما برای فرزندشان شغل ایجاد شود، کدام را ترجیح میدهند؟ نگفتن هزینههایی که مردم بابت مداخله دولت در اقتصاد میپردازند، خیانتی است که به آنها و به کشور میشود.
♻️ اینکه چگونه این فرآیند بسیار طولانی و زمانبر که لازم است طی آن مردم آموزش ببینند و یاد بگیرند که باید مطالبهگر باشند تا دولت در اقتصاد مداخله نداشته باشد، میتواند از زوایای مختلف مورد بررسی قرار گیرد اما برای من همیشه این سوال مطرح بوده است که چرا در کشورمان سازمانهای مردمنهاد (NGO) اقتصادی خوب نداریم. در کشور ما قوانین و بستر لازم برای فعالیت وجود دارد. گروهها و تشکلهایی داریم که مثلاً مساله حقوق بشر یا حمایت از کودکان را دنبال میکنند اما چرا یک سازمان مردمنهاد قوی از اقتصاددانان نداریم که فعالیتهای دولت و شرکتها را پیگیری کنند و با استفاده از نهاد قضایی، مانع از فعالیتهای زیانبار شوند، سازمانهای مردمنهادی که به مردم بیاموزند این فعالیتها چه اشکالی ایجاد میکند و چرا باید جلوی آن گرفته شود. این سازمانها میتواند در روستاهای کوچک و شهرهای کوچک شکل بگیرد و از دخالتهای نادرست جلوگیری کند و به سطح کلان گسترش یابد و فعالیت کند. مثلاً در مساله صنعت خودرو، تقریباً تمامی مردم درگیر هستند و همه در مورد آن صحبت میکنند. متاسفانه هیچکسی به انحرافاتی که در این صنعت شکل گرفته بهطور ریشهای نمیپردازد و هیچ سازمان مردمنهادی شکل نگرفته است که بهطور مشخص با استفاده از ظرفیتهای قانونی پیگیر احقاق حقوق مردم از روابط انحصاری موجود در این صنعت باشد. ♻️مردم بهطور کامل خودشان را از این حوزه کنار کشیدهاند و منتظرند دولت وارد گود شود و حق آنها را بگیرد در حالی که نهاد دولت خودش در ایجاد این وضعیت سهیم است. بهترین ابزاری که میتواند در بلندمدت به ما کمک کند این است که مردم به حقوق خودشان آشنا و مطالبهگر شوند. برای اینکه مردم مطالبهگری کنند باید اقتصاددانها و تحلیلگران در قالب تشکلهایی صرفاً با اهداف ترویج آموزههای درست علم اقتصاد و پیگیری حقوق مردم، این مسائل را برای مردم روشن و شفاف کنند تا جامعه درک کند که میوه و ثمره این فعالیت چیست. بهطور مشخص اینکه مردم باز منتظر باشند تا مثلاً رئیسجمهور دیگری سرکار بیاید که حق آنها را بدهد، از دامنه قدرت و فعالیت خودش بکاهد و فعالیتهای درستی در پیش بگیرد، با وجود هزاران مشکل موجود،تقریبا ناممکن است.
♻️حتی در کشورهایی که اقتصاد آزاد حاکم است هم این سازمانهای مردمنهاد حضور دارند و فعال هستند چون کماکان دولت و شرکتهای بزرگ تمایل به گسترش قدرت و ایجاد انحصار دارند، این در واقع یک جنگ دائمی است که متضمن منافع مردم است. به نظر من این جنگ در حوزه اقتصاد باید بین مردم و دولت از یک جایی شروع شود.
♻️بانک سرمایه گذاری جیپی مورگان با هدف بررسی تاثیر توئیتهای دونالد ترامپ بر نوسان نرخ بهره و بازار اوراق قرضه آمریکا شاخص جدیدی را با عنوان Volfefe» طراحی کرد.
♻️دونالد ترامپ، رئیس جمهوری آمریکا روزانه به طور متوسط ۱۰ توئیت مختلف منتشر میکند و در شبکه اجتماعی توئیتر ۶۴ میلیون دنبال کننده دارد. تاکنون ۱۴۶ توئیت او با واکنش بازارهای مواجه شده است اما انتشار توئیتهای ماه اوت او در مورد تغییر تعرفه واردات کالاهای چینی که به تشدید جنگ تجاری دامن زده و نیز اعمال فشار او بر بانک مرکزی آمریکا برای کاهش نرخ بهره ضمن کاهش شاخصهای سهام به افت قیمت نفت و رشد قابل توجه بهای جهانی طلا منجر شد.
♻️بر همین اساس، جی پی مورگان که با دارایی ۲.۷۳ تریلیون دلاری بزرگترین بانک ایالات متحده و ششمین بانک جهان به شمار میرود، شاخص جدیدی را که بخشی از نام آن از کلمه نامفهوم موجود در یکی از توئیتهای آقای ترامپ الهام گرفته شده، در چارچوب شاخصهای نوسانسنج(Volatility Index) طراحی کرده است.
♻️هدف از طراحی این شاخص، مطالعه میزان تاثیرگذاری توئیتهای رئیس جمهوری آمریکا بر نوسان بازارهای مالی به ویژه بازار اوراق قرضه ایالات متحده عنوان شده است.
♻️البته از زمان انتخاب آقای ترامپ به عنوان رئیس جمهوری آمریکا یعنی از سال ۲۰۱۶ تاکنون بازار سهام آمریکا روند رو به رشدی را طی کرده به طوری که شاخص داوجونز که متوسط بهای سهام ۳۰ شرکت بزرگ اقتصاد آمریکا را نشان میدهد، در این مدت ۴۲ درصد افزایش یافته است
در مورد حجم اقتصاد زیرزمینی ایران برآوردهای مختلفی انجام شده است. مطالعهای که توسط معاونت اقتصادی وزارت امور اقتصادی و دارایی انجام شده تایید می کند، حجم اقتصاد زیرزمینی کشور به ۳۵ درصد تولید ناخالص داخلی رسیده است.
این محاسبات حجم ریالی اقتصاد زیرزمینی را ۵۳۶۱ میلیارد برآورد کرده است.
متوسط میزان فرار مالیاتی هم برمبنای مطالعات معاونت اقتصادی وزارت امور اقتصادی و دارایی نزدیک به ۴۰ هزار میلیارد تومان تخمین زده شده است. این بررسیها نشان میدهد حداقل یکچهارم از کل اقتصاد ایران به صورت زیرزمینی درآمده است و با استفاده از مکانیزهای مختلف از رصد دولتها در امان مانده است.
معمای معروفی از زمان یونان باستان رواج دارد به این مضمون که اول مرغ وجود داشته یا تخممرغ؟» این معمای مغالطهگون قرنها لاینحل باقی ماند تا زمانیکه داروین توانست سیر فرگشت موجودات زنده را توضیح دهد و راه را برای پاسخ به این معما هموار کند. ظاهراً مساله فساد اقتصادی در ایران هم گرفتار همین معمای مرغ و تخممرغ شده است.
برخی میگویند علت فساد این است که عدهای افراد سودجو به حق خود قانع نیستند و با روشهای غیراخلاقی و غیرقانونی میخواهند نفع بیشتری ببرند. همینها استدلال میکنند مهمترین راه مبارزه با فساد مجازات شدید افراد مفسد است. این گروه فساد اقتصادی را مسالهای عمدتاً اخلاقی و فردی میدانند که باید با ابزارهای قضایی و پلیسی با آن برخورد شود.
گروه دیگری برعکس معتقدند ریشه فساد اقتصادی وجود تها و ساختارها و فرآیندهایی است که زمینه بروز فساد را فراهم میآورند و اگر این زمینه فسادخیز برطرف شود خود به خود افراد انگیزه و امکانی برای رفتارهای مفسدانه نخواهند داشت.
طبیعی است راهکار پیشنهادی این گروه بیشتر بر اصلاحات ساختاری و تی تاکید دارد. طبیعی است هر دو گروه فوق برای خالی نبودن عریضه یکدیگر را هم تایید میکنند، یعنی طرفداران برخورد قضایی بر اهمیت اصلاحات ساختاری تاکید دارند و طرفداران اصلاحات ساختاری هم ضرورت برخورد قضایی و پلیسی را نفی نمیکنند اما هر گروه ترجیح میدهد اولویت اصلی فساایی بر راهکارهایی گذاشته شود که برای آن اولویت بیشتری قائل است.
این عادت بسیاری از مدیران دولتی است که مدام از فساد مینالند و خواهان برخورد با آن هستند اما هیچ تلاشی برای رفع زمینههای آن نمیکنند. جالب اینجاست که وقتی دستگاههای نظارتی با داغ و درفش سراغ پروندههای فساد اقتصادی میروند هم باز همین مدیران معترض میشوند که چرا امنیت اقتصادی متزل شده است.
مشخص است که بگیر و ببند فساد را از بین نمیبرد بهخصوص وقتی که متاثر از فضای رسانهای و دعواهای ی باشد. ضمن اینکه دستگاه قضایی و نهادهای ضابط آن تخصص و توان محدودی در زمینههای تخصصی دارند و احتمال خطای آنها در قضاوت هم کم نیست.
در چنین وضعیتی واقعاً چه باید کرد؟ از یک طرف تگذار تلاشی برای اصلاح ساختاری و رفع زمینههای فساد نمیکند و از طرف دیگر ابعاد و عمق فساد چنان گسترده شده که با اقدامات قضایی و تنبیه مفسدان نمیتوان از پس این حجم فساد برآمد. پاسخ به این سوال ساده نیست بهخصوص با توجه به شرایط ی و اجتماعی حاکم بر کشور به نظر نمیرسد نظام اداره کشور توانایی جراحی عمیق و تحول ساختاری داشته باشد. همچنین رسوخ عجیب و غریب بخش غیردولتی اما متکی به منابع عمومی چنان در اقتصاد کشور فراگیر شده که دیگر نمیشود دولت (به معنای قوه مجریه) را قدرت اصلی اداره اقتصاد کشور دانست.
سهم بنیادها و نهادها و ستادها در اقتصاد کشور از دولت بیشتر نباشد کمتر نیست. دولت حتی اگر بخواهد نسبت خود با بخش خصوصی واقعی را شفاف و سالم کند از پس این بخش عمومی غیردولتی برنمیآید. اتفاقاً توان اینها برای رانتجویی و ایجاد انحصار به مراتب بیشتر است. اصلاحات ساختاری بدون تعیین تکلیف این بخش در اقتصاد کشور اساساً شدنی نیست. دستگاه قضایی و نهادهای نظارتی هم وضعیت بهتری ندارند. آنها هم متاثر از همین توزیع غیررسمی قدرت هستند، تزدگی هم که غوغا میکند.
خلاصه اینکه اوضاع فساد در کشور به غایت بغرنج و ناامیدکننده شده است. با این حال به عنوان یک اقدام فوری و عاجل که نسبتاً سادهتر از اصلاحات ساختاری است باید به دنبال شفافیت بود.
پدیده حباب در بازارهای دارایی را میتوان یکی از پدیدههای بسیار چالشبرانگیز دانش مالی و دانش اقتصاد دانست.
▫️فارغ از مسائل و اختلاف نظرهایی که در ارتباط با اثبات وجود یا تعیین زمان ترکیدن حباب وجود دارند، از نظر تئوریک میتوان پذیرفت که وقوع حباب ممکن است.
▫️از زمانی که شاخص بازار سهام از 90هزار واحد عبور کرد عدهای از تحلیلگران منتظر رکود(یا به بیان دیگر فروپاشی حباب) بازار سهام هستند. این در حالی است که شاخص بعد از آن صعودی بوده و در حال رسیدن به عدد 400هزار واحد است!
▫️حتی هنوز هم نمیتوان با قاطعیت در مورد حبابی بودن یا نبودن بازار صحبت کرد! در واقع اگر بپذیریم که ارزشها ذهنی هستند آنوقت کار سختتر هم خواهد شد.
▫️اما چیزی که مسلم است این است که با فرض ثبات سایر شرایط بالاخره از یک جایی به بعد افزایش قیمت حبابی خواهد بود. (اگرچه نمیدانیم کجا!)
▫️با مقدمات فوق میتوانیم به بررسی دو سوال مطرح شده در عنوان متن بپردازیم:
1- آیا حباب بازار سهام میتواند پدیدهای مثبت باشد؟
2- آیا ممکن است حباب بازار سهام هیچوقت نترکد؟
⭕️آیا حباب میتواند اثرات مثبتی داشته باشد؟
با یک تحلیل ایستا و رهیافتی که عمدتا در ادبیات دانش اقتصاد و مالی وجود دارد پدیده حباب چیز مثبتی نیست. اما در عمل و بخصوص وقتی که بازار سهام مدِّنظر باشد، آنگاه میتوان گفت حباب ممکن است منجر به اثرات مثبت بشود. افزایش شدید و پیوسته قیمت سهام یک شرکت منابع در اختیار شرکت برای سرمایهگذاری در بازاریابی و یا توسعه و تحقیق(R&D)» را افزایش میدهد. سهامداران عمده میتوانند با فروش درصد کمی از دارایی سهام خود به نقدینگی خوبی برای سرمایهگذاری مجدد دست پیدا کنند.
▫️در عمل ممکن است یک مارپیچ بین قیمت بازاری و ارزش بنیادی شرکت اتفاق بیفتد و حباب منجر به افزایش واقعی ارزش بنیادی شرکت بشود!
▫️بنابراین پاسخ سوال اول این است: بستگی به رفتار مدیران و سهامداران عمده شرکت دارد»
⭕️آیا ممکن است ترکیدن حباب هیچوقت اتفاق نیفتد؟
حباب به اختلاف قیمت بازاری یک دارایی با ارزش بنیادی آن دارایی گفته میشود. بنا به رهیافت اقتصاد نئوکلاسیک، بالاخره و در بلندمدت این اختلاف به صفر خواهد رسید. اما حتی در همین چارچوب فکری هم ممکن است هیچگاه قیمت کاهشی نشود: کافی است ارزش بنیادی شرکت افزایش پیدا کند. یعنی به جای اینکه قیمت بازاری کاهش پیدا کند، ارزش بنیادی افزایش داشته باشد! و این پدیدهای کاملا محتمل است و در پاسخ به سوال اول مکانیزم آن هم توضیح داده شد.
⭕️⭕️جمعبندی:
➖اولا حباب بازار سهام میتواند پدیدهای بسیار مثبت باشد ولی این به عملکرد سهامداران عمده و مدیران شرکتها بستگی دارد.
➖ثانیا حباب قیمت سهام شرکتها ممکن است هیچگاه فرونپاشد و قیمت آن نزولی نشود(که این هم بستگی به عملکرد مدیران و سهامداران عمده دارد).
➖ثالثا تگذار میتواند تهایی اتخاذ کند تا رونق بازار سهام منجر به افزایش پایدار ارزشهای بنیادی شرکتهای بورسی بشود.
جوهره ی تغییر و تحول در این دو مکانیسم اصلی در جوامع سنتی و مدرن در جدول زیر خلاصه گردیده است. دو تحول اساسی فوق باعث شده است که بشر در دوران مدرن تاریخ خود موفق به صرفه جوییهای عظیم در نادرترین منابع خود یعنی زمان گردد و این صرفه جویی است که امکانات وسیع افزایش بازدهی و تولید را برای انسانهای عصر جدید فراهم آورده است. به دیگر سخن میتوان گفت که اگر زمان در دوران سنتی تاریخ بشر پدیدهای خطی و یک بعدی انگاشته شود، زمان در دوران صنعتی به پدیدهای سطحی و دو بعدی تبدیل میگردد. زمان از این دیدگاه در دوران سنتی تاریخ بشر عمدتاً دارای طول است، حال آنکه زمان در دوران مدرن دارای دو بعد طول و عمق میگردد.
تاریخچه برنامه های توسعه در ایران به قبل از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ایران باز می گردد. نکته مهمی که در این برنامه ها به چشم می خورد این است که چه برنامه های توسعه قبل از انقلاب و چه برنامه های توسعه اول ، دوم، سوم، چهارم و پنجم بعد از انقلاب هیچکدام به اهداف اقتصادی مد نظر این برنامه ها نائل نشده اند و حتی در اکثر موارد فاصله زیادی با اهداف داشته اند. (تحلیل ما فقط بخش اقتصادی برنامه های توسعه را بر می گیرد). البته به نظر می رسد در زمینه پروژه های عمرانی و ایجاد انواع راه و شهرسازی نیز به اهداف هر برنامه دست نیافته ایم.
به گفته مایکل تودارو در کتاب توسعه اقتصادی در جهان سوم یکی از دلایل اصلی شکست برنامه در کشورهای در حال توسعه، این است که این برنامه ها عمدتا آمال و آرزوهای تگذاران و برنامه ریزان بوده و با واقعیت و پتانسیل اقتصاد جهت دستیابی به آن، فاصله زیادی دارند. برخی از اقتصاد دانان بر این عقیده اند که بودن یا نبود برنامه های توسعه تفاوتی در اقتصاد کشور ما ندارد ولی نگاشت این برنامه ها هزاران ساعت وقت و انرژی برنامه ریزان و تصویب گران را از بین می برد بدون داشتن دستاوردی چشمگیر.
اقتصاد ایران به دلیل اینکه در معرض شوکهای فراوانی قرار دارد، معمولا پیش بینی های مدل ها برای آن بوقوع نمی پیوندند و لذا شاهد این هستیم که حتی سازمانهای بین المللی مثل بانک جهانی و صندوق بین المللی پول در طول یکسال چندین بار در پیش بینی های قبلی خود از متغیرهای مهم اقتصاد کلان که برای سال بعدی داده بودند تجدید نظر می نمایند و در نهایت نیز معمولا پیش بینی آنها بوقوع نمی پیوندد و لذا به نظر می رسد که برنامه های کوتاه مدت کمتر از یکسال برای آن مناسب تر است. حتی به نظر می رسد به جای بودجه یکساله، بودجه شش ماهه بهتر باشد.(هرچند که دولت فعلی در صدد است که بودجه به جای یکساله، دو سالانه تدوین و تصویب شود)
معمولا در حدود سه دهه اخیر برنامه های توسعه در سال آخر دولتها تصویب شده اند که در دولت بعدی اجرایی شوند، مثلا دولت سازندگی برنامه سوم توسعه ای را تدوین کرد که مجری آن دولت اصلاحات بود و دولت اصلاحات برنامه چهارم توسعه ای را نگاشت که مجری آن دولت بهار بود و دولت بهار برنامه توسعه پنجم را نگاشت که مجری آن دولت تدبیر و امید بود، با توجه به اینکه اصولا شیوه اداره کشور و تفکر اقتصادی این دولتها تفاوت فاحشی با یکدیگر دارند و با تعویض آنها نوعی تغییر پارادایم بوقوع می پیوندد و همچنین شوکهای پیش بینی نشده زیادی در طول مدت یک برنامه پنج ساله معمولا بوجود می آید که برنامه ریزان هرگز انتظار آن را نداشته اند، بعلاوه مسئله ناسازگاری زمانی پویا (Dynamic time inconsistency) نیز وجود خواهد داشت، لذا معمولا هر دولتی سعی دارد تا جائیکه امکان دارد از اجرای برنامه ای که در دولت قبل تدوین شده است طفره رود و اینچنین است که هیچکدام از برنامه ها به اهداف خود نمی رسند و از طرفی چون فاقد ضمانت اجرایی قوی هستند، نمی توان هیچ رئیس جمهوری را برای عدم دستیابی به اهداف مورد مجازات قرار داد.
به نظر می رسد مسئله برنامه ریزی بلند مدت در سطوح دولت در جهان فعلی به شیوه فعلی کشور ما منسوخ شده است و اصولا در اکثر مواقع کارکرد صحیح و کامل مکانیسم بازار، جایی برای برنامه ریزی باقی نمی گذارد و احتمالا سازمانهایی که برنامه ریزی در کشور انجام می دهند ریشه در تفکر سوسیالیستی و نظام برنامه ریزی متمرکز دارد و می بایست مطالعات تطبیقی برای ضرورت وجود یا عدم وجود سازمانهای متولی برنامه ریزی در کشور به شکل فعلی آن انجام پذیرد و حتی المکان به نظر می رسد با ادغام این سازمانها را در برخی سازمان ها مثل سازمان امور مالیاتی یا به شیوه های دیگر با استفاده از تجربه کشورهای موفق در این زمینه، می توان انتظار نتایج بهتری داشت و ضمنا می بایست از برنامه های توسعه بلند مدت به شیوه فعلی اجتناب کرد و برنامه کوتاه مدت شش ماهه با ضمانت اجرایی قوی تصویب کرد.
اول مهر است. و برای من از وقتی مطالعاتم را به سوی کودکی و توسعه» بردهام، دیگر اولِ مهر، اولِ مهر نیست، اول خلقت است. همه چیز از اول مهر آغاز میشود. سرنوشت یک ملت، اقتدار یک ملت، رفاه یک ملت،دموکراسی یک ملت،و عدالت یک ملت، از اول مهر آغاز میشود. همانگونه که در طبیعتِ زمین، همه چیز از مهر آسمان شروع میشود و بدون خورشید، طبیعت زمین عقیم خواهد ماند، در جامعه انسانی نیز همه چیز از مهر شروع میشود. ماه مهر آغاز کشتوکار در مزرعهی وجود کودکانی است که اگر در دلشان مهر بکاریم، سرنوشتمان مهرآگین خواهد شد.
رئیس جمهور به مدرسه میرود و زنگ اول مهر را میزند. اما نه رئیس جهور میداند و نه دیگر یارانش، و نه دیگرانی که خود را متولیان این دیار میدانند که مدرسهها مان زنگ زده است، که کتابهامان زنگ زده است، که معلمانمان زنگ زدهاند، که مغزهامان زنگ زده است، و این روزها از دلهای ما نیز بوی زنگ زدگی می آید.
۱۳ میلیون زندانی را صبح به صبح راهی زندانهای زنگ زده میکنیم و به دست زندانبانهای زنگ زده میسپاریم. فقط اقتصاد ما نیست که درماندهی تمداران زنگ زده شده است، کودکان ما نیز زندانی زنگ زدگیهای ما شدهاند. نظام آموزشی ما یک نظام مکانیکی فرسوده و زنگ زده است که هی پیچ و مهرههایش را روغن میزنیم بلکه چند گام دیگر دوام بیاورد.
وقتی برای وزیرپیشین آموزش و پرورش توضیح دادم که چرا میگویم عقب ماندگیما ریشه در نظام آموزشی ما دارد و برایش گفتم که چگونه بذر توسعه در مدرسه کاشته میشود و اکنون با این شیوههای آموزشی،اگر بذری هم در درون کودکان باشد میخشکانیم.گفت این ها حرفهای مهمی است که باید همه وزرا بشنوند. اما بیچاره هرچه تلاش کرد نشد که این بحث را به هیات دولت ببرد.و بعدها پیام داد که الان دغدغه دولت، آموزش نیست.راست هم میگفت دولت الان باید نیمی از انرژی خود را صرف تامین حقوق آخر ماه کارمندان و بازنشستگان و پرداخت یارانهها کند و بقیه انرژیاش را هم صرف مراقبت از لنگ پاهایی بکند که برایش میبندند،پس دیگر نوبت به نگرانی نسبت به آموزش و پرورش نمیرسد.
آی معلمهای عزیز،ما میدانیم که شما در این زنگ زدگی بی تقصیرید شما هم در دام یک نظام تدبیر زنگ زده، گرفتار شدید و زنگ زدید، اما شما مراقب کودکان ما باشید مبادا آنان زنگ بزنند. باور کنید مشق شب شیوه ای زنگ زده است،باور کنید ارزیابی کودکان بر اساس نمره،سمی است که شخصیت کودکان ما را زنگ نمیزند بلکه متلاشی میکند،لطف کنید دیگر به کودکان ما درس ندهید.ما۴۰ سال است بخش اعظم جوانانمان را درس دادیم و به دانشگاه فرستادیم، اما همه چیز بدتر شد. تصادفات رانندگیمان بیشتر شد، ضایعات نانمان بیشتر شد، آلودگی هوایمان بیشتر شد،شکاف طبقاتی مان بیشتر شد، پروندههای دادگستریمان بیشتر شد،تعداد زندانیانمان بیشتر شد و مهاجرت نخبگانمان بیشتر شد. پس دیگر دست از درس دادن بردارید. آموزش کودکان ما ساده است ما دیگر به دانشمند نیازی نداریم ما اکنون دچار کمبود مفرط آدمهای توانمند هستیم.
پس لطفاً به کودکان ما فقط زندگی کردن را یاد بدهید. به آنها گفتوگو کردن را، تخیل را، خلاقیت را،مدارا را،صبر را،گذشت را،دوستی با طبیعت را، دوست داشتن حیوان را، لذت بردن از برگ درخت را،دویدن و بازی کردن را،رقصیدن و شاد بودن را،از موسیقی لذت بردن را، آواز خواندن را،بوییدن گل را،سکوت کردن را،شنیدن و گوش دادن را، اعتماد کردن را،دوست داشتن را، راست گفتن را و راست بودن را بیاموزید.
باور کنید اگر بچههای ما ندانند که فلان سلسله پادشاهی کی آمد و کی رفت،و ندانند که حاصل ضرب ۱۱۴ در ۱۱۴ چه می شود،و ندانند که با پای چپ وارد دستشویی شوند یا با پای راست، هیچ چیزی از خلقت کم نمیشود؛ اما اگر آنها زندگی کردن را و عشق ورزیدن را و عزت نفس را و تاب آوری را تمرین نکنند،زندگی شان خالیِ خالی خواهد بود.
لطفاً برای بچههای ما شعر بخوانید،به آنها موسیقی بیاموزید،بگذارید با هم آواز بخوانند، اجازه بدهید همه با هم فقط یک نقاشی بکشند تا همکاری را بیاموزند، بگذارید وقتی خوابشان می آید بخوابند و وقتی مغزشان نمیکشد یاد نگیرند. لطفاً بچگی را از کودکان ما نگیرید. اجازه بدهید خودشان ایمان بیاورند،زبانشان را برای نقد آزاد بگذارید، بگذارید خودشان باشند و از اکنون نفاق را و ریا را در آنها نهادینه نکنید.
اکنون که شما و ما و فرزندان ما همگی اسیر یک نظام آموزشی فرسوده هستیم،دستکم هوای هم را داشته باشیم،نداشتهها و تنگناها و غمها و عقدههای خود را به کلاسها نبرید. ترا به خدا در کلاسهایتان خدایی کنید نه ناخدایی.شاید خدا به شما و ما رحم کند و از این زندان خودساخته رهایمان سازد.
درباره این سایت